قلب زهراچودل احمد مختار بسوخت کز شرار محنش گنبذ دوار بسوخت
خون دیوار ودر سوخته را هرکه بدید جان او از شرر آن در ودیوار بسوخت
وقعه ی میخ در وضرب لگد سوخت مرا سینه ی فاطمه چون زآتش مسمار بسوخت
داستان ژس در وقعه ی جانسوز بود زآن محن دیده ی هر ثابت وسیار بوخت
چه کشیده است ندانم زغلاف شمشیر که دل وپهلویش از شعله ی آزار بسوخت
تازیانه بنموده است سیه بازوی وی عالمی زین ستم دشمن خونخوار بسوخت
رنجه کردند دلش چون فدکش گشتی غصب که از آن رنجُ دل احمد مختار بسوخت
بشکند دست عدو چون برخش سیلی زد که از آن ُ صورت گنجینه ی اسرار بسوخت
محسنش سقط شد (آهی )زهمان ضربت در زین غم وغصه دل حیدر کرار بسوخت
---به نقل ازدیوان آهی -جلد دوم -ص ۱۰۷-سروده ی َلی آهی -انتشارات خزر -تهران-
روی بر خاک بنه تا که برافلاک روی جان فشانی بکن ار می طلبی جانان را کس بجانان نرسد تا نفشاند جان را روی بر خاک بنه تا که بر افلاک روی سر بده تا نگری سروری دوران را ماه کنعان نرود بر فلک حشمت مصر تانبیند الم چه ،ستم زندان را نوح را کشتی امید به ساحل نرسد تا نیابدغم غرق وخطر طوفان را همت خضر کند طی بیابان فنا ورنه کی بوده نشان زآب بقاء حیوان را حسن لیلی طلبد شیفته ای چون مجنون که بیکباره کندترک سروسامان را نافه ی مشک خطا تا نخورد خون جگر نبرد رونق گلزار بهارستان را تاشقایق نکشد بار مشقت عمری نرباید به لطافت دل چون نعمان را مفتقرگر نکشی پای زآن سرکوی دستدرحلقه زنی زلف عبیر افشان را* *-به نقل از متاب سرودهای امام مهدی چاپ انتشارات قلم -قم -ص 19-سراینده: مفتقر + نوشته شده در جمعه بیست و نهم مهر 1390ساعت 16:45 توسط mha3131 | 2 نظر
۱۳۹۱/۱/۱۱ | |
خوش بود چهره ی آن ماه فروزان دیدن واندرآن چهره عیان جلوه ی یزدان دیدن اشکم ازدیده فرو دآید وآهم زدرون در پی آرزوی دلبر جانان دیدن جلوه ی روی ورا دیده ی دل خواهد دید وردن با دیده ی آلوده که نتوان دیدن باید از جان گذری تا که به جانان نگری شرط وصل رخ دلبرنبود جان دیدن عاشق سوخته جان را که بود شب بیدار خوش بود صبح وصال شب هجران دیدن وه چه نیکواست در این عصر قیام اسلام قطب این دایره ی عالم امکان دیدن ای فروزان گهر برج ولایت تاکی از غم هجر رخت اشک بدامان دیدن حجه ابن الحسن عجل لظهورک مهدی! تابکی ریختن خون شهیدان دیدن بهر این امت غمدیده ورهبر چه خوش است روی زیبای تو ای آیت قرآن دیدن اثر طبع محمد نعیمی -به نقل پیام شهدا-ص:137-تالیف ابوالفضل آسمانی |
فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد
مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد
بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد
همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد
نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد
دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد
نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد
نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچناناز سیلی آن رخسار انور شد
زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد
چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد
قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد
ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد .
اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-۵۵-۵۶ -چا پ سوم -۱۳۴۸ شمسی انتشارات طوس
زینب آن بانوی عظمایی که دست قدرتش کهکشان چرخ را بر پاطناب انداخته
شمسه ی کاخ جلال ورفعتش از فرط نور مهر عالمتاب را از آب وتاب انداخته
دختر مرد دوعالم آن گاه خشم خویش رعشه بر این چار مام وهفت باب انداخته
این همان بانواست کز نطق وبیان همچون علی انقلاب از کوفه تا شام خراب انداخته
مرتضی از تیغ آتشبار راس کوفیان دریم خون روز هیجا چون حباب انداخته
دخترش در کوفه از تیغ زبان چون ذوالفقار مغز جان خصم را در التهاب انداخته
گر زبانش ذوالفقار حیدری نبود چرا؟خصم رادردل شرر همچون شهاب انداخته
همتش چون بازوی خیبر گشای حیدری بارگاه کفر را در انقلاب انداخته
کشتی دین کربلا شد غرق ازطوفان کفر همت زینب زنو آنرابرآب انداخته
حلم او صبر وتوانایی زدست صبر برد علم او ازدست هر دانا کتاب انداخته
تا قیامت وصف او (موزون ) اگر گویم کم است زانکه حق اورا چوخود در احتجاب انداخته-----از موزون اصفهانی -به نقل از گلستان حسینی -ص:۱۴۴- گردآورنده :رضارضانور گیلانی رودسری -انتشارات آشنا -چاپ ۱۳۸۹ قمری
تاابد پاينده اسلام از قيام زينب است مهر وامضاي فداکاري بنام زينب است
از قيام شمس دين ،حق وحقيقت زنده شد کاخ استبداد ويران از قيام زينب است
آبياري نهال دين شد از خون حسين اين دوام واستقامت از دوام زينب است
اي که وارد مي شوي در روضه ي کرببلا با ادب بگذار پا کآن جا مقام زينباست
صبر وتسليم ورضا وبردباري وقيام ازبراي ياري قر آن مرام زينب است
تلخي هجران وناکامي واشک دم بدم ارث مظلومي وحق گويي ز مام زينب است
ديده ي صاحب زمان گريان به هر صبح ومسا از جفاي دشمن ورنج مدام زينب است
روز رستاخيز بنويسد با خط درشت (کربلايي) سالها باشد غلام زينب است
شکوفه هاي غم -جلد دوم -ص 199 -نادعلي کربلايي -انتشارات خزر -تهران
ای حجت حق، رهبر اسلام ، اغثنی وی سبطنبی ، ناشر احکام اعثنی
از هجرتوای شاه ، دل آرام ندارد آرام دل ، ای شاه دل آرام اغثنی
هر کس به بتی داده دل ومابه تو شیدا ای بت شکن عالم اصنام اغثنی
رفته است زبازی حوادث دلم از دست گردددلماز دیدن تو رام ،اغثنی
ای قلب همه هستی وای واسطه ی فیض ای روح وروان بر همه اجسام ، اغثنی
بیمارتوومنتظر داروی وصلیم برما، تو طبیب همه آلام ،اغثنی
از زخم زبان بین دل ما گشته پریشان خون شد دل مااز غم ایام ، اغثنی
ازدوری تو تلخ بود کام محبان شیرین شود ازوصل تو هر کام ،اغثنی
در گله ی اسلام نگر ، گرگستمگر ای حافظ دین ،راعی اسلام ،اغثنی
(آهی) زفراق تو نگر چشم براه است تاکی برهت ، دیده کند وام ، اغثنی------
-----------ای حجت حق جهان نگر در سوز است از غیبت تو تیره به چشمم روز است
تاکی پس ابر غیبت ، ای خالق ما خورشید امامت جهان افروزاست------
به نقل از : دیوان آهی جلد دوم-ص220-221-اثرطبع علی آهی -انتشارات خزر -تهران -1348 شمسی----
ای حجت حق، رهبر اسلام ، اغثنی وی سبطنبی ، ناشر احکام اعثنی
از هجرتوای شاه ، دل آرام ندارد آرام دل ، ای شاه دل آرام اغثنی
هر کس به بتی داده دل ومابه تو شیدا ای بت شکن عالم اصنام اغثنی
رفته است زبازی حوادث دلم از دست گردددلماز دیدن تو رام ،اغثنی
ای قلب همه هستی وای واسطه ی فیض ای روح وروان بر همه اجسام ، اغثنی
بیمارتوومنتظر داروی وصلیم برما، تو طبیب همه آلام ،اغثنی
از زخم زبان بین دل ما گشته پریشان خون شد دل مااز غم ایام ، اغثنی
ازدوری تو تلخ بود کام محبان شیرین شود ازوصل تو هر کام ،اغثنی
در گله ی اسلام نگر ، گرگستمگر ای حافظ دین ،راعی اسلام ،اغثنی
(آهی) زفراق تو نگر چشم براه است تاکی برهت ، دیده کند وام ، اغثنی------
-----------ای حجت حق جهان نگر در سوز است از غیبت تو تیره به چشمم روز است
تاکی پس ابر غیبت ، ای خالق ما خورشید امامت جهان افروزاست------
به نقل از : دیوان آهی جلد دوم-ص220-221-اثرطبع علی آهی -انتشارات خزر -تهران -1348 شمسی----
ای حجت حق، رهبر اسلام ، اغثنی وی سبطنبی ، ناشر احکام اعثنی
از هجرتوای شاه ، دل آرام ندارد آرام دل ، ای شاه دل آرام اغثنی
هر کس به بتی داده دل ومابه تو شیدا ای بت شکن عالم اصنام اغثنی
رفته است زبازی حوادث دلم از دست گردددلماز دیدن تو رام ،اغثنی
ای قلب همه هستی وای واسطه ی فیض ای روح وروان بر همه اجسام ، اغثنی
بیمارتوومنتظر داروی وصلیم برما، تو طبیب همه آلام ،اغثنی
از زخم زبان بین دل ما گشته پریشان خون شد دل مااز غم ایام ، اغثنی
ازدوری تو تلخ بود کام محبان شیرین شود ازوصل تو هر کام ،اغثنی
در گله ی اسلام نگر ، گرگستمگر ای حافظ دین ،راعی اسلام ،اغثنی
(آهی) زفراق تو نگر چشم براه است تاکی برهت ، دیده کند وام ، اغثنی------
-----------ای حجت حق جهان نگر در سوز است از غیبت تو تیره به چشمم روز است
تاکی پس ابر غیبت ، ای خالق ما خورشید امامت جهان افروزاست------
به نقل از : دیوان آهی جلد دوم-ص220-221-اثرطبع علی آهی -انتشارات خزر -تهران -1348 شمسی----
یار پنهان زنظر باز عیان خواهد شد روشن از طلعت او چشم جهان خواهدشد
شب دیجور وفراق رخ مهدی روزی روشن از جلوه ی آن روی نهان خواهد شد
گر چه یعقوب زمان پیر شد از هجرانش باز از مقدم آن شاه جوان خواهد شد
صبح وثلش چو زمغرب بدمد در عالم عالم از نور رخش نور فشان خواهد شد
ذره ای از گل رویش چو هویدا گردد دامن دهر معطر چو جنان خواهد شد
مزده ی وصل رخ منتظر منتظران مرحمزخم دل منتظران خواهد شد
پیک جانبخش ظهور شه عالی منصب سبب مرگ همه مدعیان خواهد شد
شیعیان را به رقیبان سیه دل پیغام باب ما قاتل هرباب وبیان خواهد شد
طعنه بر شیعه ی مهدی تف سر بالایی است که رخ صاحب تف بستر آن خواهد شد
حاکم مطلق وفرمانده ی ربع مسکون عاقبت مهدی موعود زمان خواهد شد
مرز فرماندهی وکشور پهناور او سرزمینی است که بی مرزومکان خواهد شد
دوره ی دولت او دوره ی علم وتقواست هرکه در پیشه ی دین مسئله دان خواهد شد
از فیوضات حضورش چو ملائک (سید) با ملکهای خدا در طیران خواهد شد
--به نقل از سرودهای امام مهدی (عج9 -ص 44-انتشارات قلم -قم -گردآورنده : حسین حقجو
فریادرس کل:-------امروز امیرالامرا جز تو کسی نیست برناله یدل غیر تو فریاد رسی نیست
در کعبه وبتخانه ودر دیر وکلیسا جزنغمه ی ناقوس تو بانگ جرسی نیست
دل گرمی ما زمره ی افسرده دلان را جز آتش عشق تو شهاب قبسی نیست
غیر از هوس دیدن رخسار چوماهت اندر دل پرحسرت یاران هوسی نیست
ای مهدی ماپرده زرخسار بر افکن ما گمشدگانیم وره پیش وپسی نیست
تویوسف گم گشته ی اسلام چو یعقوب بهر پدر پیر تو دیگرنفسی نیست
بهر پدرت پرهنی یا که پیامی بفرستکه جز این زتواش ملتمسی نیست
قربان تو ودرد دلتکز غم اسلام بر اشک دمادمدگرت دادرسی نیست
-به نقل از سرودهای امام مهدی-عج -ص42 -سروده ی انصاری قمی -انتشارات قلم -قم-گردآورنده حسین حقجو---